گل بوته های شعر و ترانه ( دفتر دل نوشته ها )

دل نوشته های خودم در تنهایی خودم به خاطر خودم و برای خاطر خودم . . .

گل بوته های شعر و ترانه ( دفتر دل نوشته ها )

دل نوشته های خودم در تنهایی خودم به خاطر خودم و برای خاطر خودم . . .

چند دوبیتی در گذر خاطره . . .

الهی! . . .

الهی چشـم شهلایت بنازم

به دور گردنت دستـی بیازم

میان گیســـوانت بر دل خود

ز دست غصّه ایمنگه بسازم

70/1/14


معلّم . . .

تویی مـــــــــــوج دل دریای حکمت

که هستـــی حاصل دریای حلمت

تو می پیچی چو نوری در سیاهی

کنار ساحـــــــــــــل دریای خدمت

70/2/19


اسیر پرتو مهتاب . . .

نمی دانم چـــــرا بی خوابم امشب

اسیـــــــــــــــــر پرتو مهتابم امشب

دو چشمانم به سوی کهکشان ها

سرازیـــــر از دو چشمم آبم امشب

70/6/8


مرگ . . .

ز طفلـــــــــــی تا کنون تا یاد دارم

ز مرگم در خوشـــــــی یادی نیارم

به یاد مرگ خویش آن گاهی افتم

که افتد ســــــوی گورستان گذارم

71/2/20


دریغا . . .

دریغــــــــــا از فسون آدمی زاد

دریغــــــــــــا از جنون آدمی زاد

که او تشنـــه بوَد خاک زمین را

زمین ، تشنه به خون آدمی زاد


سال 71

عذاب های مخملی

عذاب های مخملی

تو با نگاه پست خود

از رنگ چهره انسان های پاک

با ذهن خوار و کوچکت

تصویری هولناک

می ربائی و

تا قعر قلب خویش

می بری فرو

می روی به خواب های مخملی

. . .

تو در خیال نحس و شوم خود

در دشت خواب های آتشین

تا بیکران مرزهای آرزو

امید

آرمان

هوس . . .

پیش می روی

شاید که در خیال خام خود

می رسی

به کام

با سراب های مخملی

. . .

تو از تنور چشم های گُر گرفته ات

در شوره زار شهوت و هوس

هر لحظه

هرکجا

بارقه ای آتشین

به سوی بی پناه خواهران

بی گناه مادران

بی هول و بی اباء

می پراکنی

هان !

که می کِشند دیگران

باری عذاب های مخملی

. . .

آه . . .

آه . . .

این گناه تو

 آن گناه موج های نانجیب پر خطر

در دل دریای ناکس است

که از شعله درون

از شراره وجود

می برند بی علامت و نشان به کام مردمی

که با صدق سینه می دهند دل

بر تلاطم نجیب آب های مخملی

. . .

آه . . .

آه . . .

این گناه تو

شاید که ژرف تر از خصم موج هاست

اینک گناه توست

دیدن

و یاد کردن تصویر چهره ها

اینک گناه توست

گناه کبیره ات

شب ها به یاد دیگران

در تختخواب این و آن

خوابیدن و

خوردن بی تاب ، تاب های مخملی

9/11/71

ع.ف

ای دوست !

ای دوست !

در دل تا به غـــم وا کردم ای دوست !

تو را در سینه ام جا کردم ای دوست !

امید وصــــــــــــــــل تو در دل نشاندم

غم عشـــق تو پیدا کردم ای دوست !

شراب دوریت را ســـــــــــــــر کشیدم

درفش غصّــــه برپا کردم ای دوست !

فروغ غـــــــــــــــــــم گرفتم از نگاهت

از اشک چشـم پروا کردم ای دوست !

خیال عشق تو در ســــــــــــــر نهادم

وجودم قــــــدر دریا کردم ای دوست !

لبـــــــــــــــــــم را پیش لبهایت گرفتم

قــــد رعنای خود تا کردم ای دوست !

ســـــــــــــــــر زلفت به زر آلوده دیدم

نگاه خستــه شهلا کردم ای دوست !

به دنبال وفاداری دویــــــــــــــــــــدم

تنــــم را خورده تیپا کردم ای دوست !

تــــــــــــــــــــــو را تنها و تنها برگزیدم

خودم را مــــرد تنها کردم ای دوست !

فنائی ! ناله هایت را شنیـــــــــــــــدم

غــزل های تو شیوا کردم ای دوست !


۷۱/۵/۱۸

ع.ف