صمیمانه ترین درودها نثار دوستان بزرگوارم ........ بزرگواران ببخشید اگر این مثنوی بازم مدتی تاخیر شد ............ آخه این بار جــداً و حتماً مهلتی بایست تا خون شیـــــــر شد و بالآخــره انتظار به سر رسید و دو هفته پیش یعنی دقیقا ساعت 10 صبح دو جمعه قبل ( 94/11/23 ) « پارسا » کوچولوی ما ، پنجمیـــــــن عضو خانواده پا به این دنیای شیــرین و دل نکندنی گذاشت ........... بابت تاخیــــــرم مجدّداً عــــذر می خواهم و امیـدوارم عذرم را پذیرا باشیــــد ................ و برای عذر تقصیـــر غزلی را که دیروز شنبه ( 94/12/8 ) ساعت 10 صبـــــح تو خیابان داخل ماشین نوشتم تقدیمتان می کنم :
حیفِ من نیست ؟
بنما مرحمتی قصــــــــــــــــــــد شهادت دارم