گل بوته های شعر و ترانه ( دفتر دل نوشته ها )

دل نوشته های خودم در تنهایی خودم به خاطر خودم و برای خاطر خودم . . .

گل بوته های شعر و ترانه ( دفتر دل نوشته ها )

دل نوشته های خودم در تنهایی خودم به خاطر خودم و برای خاطر خودم . . .

ای دل غافل !

ای دل غافل !


میدونِ عشق و جنگه

یار اگه هس دورنگه

قحطیِ عشق و مِهره

محبّتا تفنگه

 تو سینه جای قلبا

یه دونه قلوه سنگه

راسُّ و دروغ نامعلوم

البت دروغ قشنگه

تا رو میـدن می خندی

یِهو دلت می شنگه

دوسِّت دارم ها امروز

یه مُش جلف و جفنگه

ای دل ! نشیـن دوباره

پای دلی که لنگه

.................... چــــــی میشه گف به این دل ؟

.................... ای دل غافل ! باز شدی عاقل ؟

زمانه نحس و شومه

دورۀ عشق تمومه

صفای عاشقی کو ؟

وفای یار کدومه ؟

خورشید عشق امروزا

آفتاب روی بومه

قول و قرارا کشکی

کشکی و ناآرومه

عاشقیا زورکی

زوری و بی نظومه

تو این آشفته بازار

دلم عشقا غلومه

وای که دلم اسیره

حرفشم یک کلومه

.................... چــــــی میشه گف به این دل ؟

.................... ای دل غافل ! باز شدی عاقل ؟

دشت شقایق کجاست ؟

مهر خلایق کجاست ؟

عشق یه جور شکسته

عشق و علایق کجاست ؟

دروغه هر چی عشقه

راستی ! حقایق کجاست ؟

لیلی تو قصه ها بود

مجنون لایق کجاست ؟

وفای شیرین چه شد

فرهاد فایق کجاست ؟

ای دل نذار بره وقت

ببین دقایق کجاست ؟

برای عاشق شدن

ذوق و سلایق کجاست ؟

.................... چــــــی میشه گف به این دل ؟

.................... ای دل غافل ! باز شدی عاقل ؟

عشقی که تو بلوغه

باد دل و آروغه

تاب و تب جوونی

با این که پر فروغه

کشکی و بی سرانجام

ماستی و مثل دوغه

گاهی هزار تا سودا

توی دلی شلوغه

دلم ! دل عزیزم !

فکرِ کم ام ، نبوغه

راستش اگه بخواهی

عشق خودش یه یوغه

چشماتا وا کن ای دل

نگی حرفام دروغه

.................. چــــــــی میشه گف به این دل ؟

.................... ای دل غافل ! باز شدی عاقل ؟

دردا دوا ندارن

قلبا صفا ندارن

امروز دیگه دل من !

یارا وفا ندارن

یهو دلا می شکنن

فکر دلا ندارن

مردم به فکر خویشن

فکر ما را ندارن

هر کی تو لاکه خویشه

خواب و غذا ندارن

ای دل نشی هوایی

بگی چرا ندارن

باور کن این حرفما

مردم خدا ندارن

.................... چــــــی میشه گف به این دل ؟

.................... ای دل غافل ! باز شدی عاقل ؟

صفای سینه داشتن

دل آیینه داشتن

شرط و شروطش اما

باید به عینه داشتن

شرطاش اینه دل من !

دل رو هزینه داشتن

خالی شدن از حسد

دلی بی کینه داشتن

نفرتا راندن از خود

عشق بهینه داشتن

برای بخشش غیر

یه کم زمینه داشتن

چیزی که این زمونه

کمتر قرینه داشتن

.................... چــــــی میشه گف به این دل ؟

.................... ای دل غافل ! باز شدی عاقل ؟

اگه بی کینه بودیم

نه این که اینه بودیم

برای هم همیشه

مثل آیینه بودیم

بی غل و غش و صادق

یار دیرینه بودیم

تو شادیا و غم ها

به هم قرینه بودیم

واسه غم همدیگه

مرهم سینه بودیم

تو کارای خیر و شر

از هم پیشینه بودیم

ای دل دیدی که آخر

رو سینه پینه بودیم

.................... چــــــی میشه گف به این دل ؟

.................... ای دل غافل ! باز شدی عاقل ؟

74/05/12

ع.ف

قالب شعر : ترجیع بند ترانه

وزن شعر : چیزی شبیه « مفتعلن فعولن »